پارک رفتن با یه پریماه بی حوصله!
پریماه جونم یکشنبه من و شما و بابا و علیرضا رفتیم پارک شهر... چون مامان جون و عمه ها رفته بودن روضه و من به خاطر تو که سرما خورده بودی و حوصله نداشتی نتونستم همراهشون برم... علیرضا با کالسکه خودش شما رو تا پارک شهر برد، دستش درد نکنه ماشالله حواسش به همه جا بود که یه موقع کالسکه تو دست اندازی، چاله ای، چیزی نیفته که تو اذیت شی خانوم رو با یه من عسل هم نمی شد خورد! پریماهم در 6 ماه و 23 روزگی دو روز قبل تر یعنی جمعه هم با عمه جون و مامان جون رفته بودیم پارک شهر اون روز هم انقدر بی حوصله و ساکت بودی که عمه به شوخی می گفت: منزوی ...